<علی شیخی>
اسطورههای مدرن:
ابرقهرمانها سابقهای تاریخی در فرهنگ اساطیری تمامی ملل دارند، بطوریکه تمامی تمدنهای باستانی دارای قهرمانهای منحصر به خود بودهاند. بعنوان مثال هرکول و آشیل ِ یونانی، گیلگمش ِ سومری، آرش و رستم ِ ایرانی یا بئوولف ِ اسکاندیناویایی. وجود چنین قهرمانهایی لازمهی هر فرهنگ و ملتی است، زیرا آنها با ویژگیهای خاص شخصیتی از جمله قدرت فراانسانی، نیک سرشتی، و مبارزه با شرارت، علاوه بر ایجاد هویت ملی و فرهنگی، باعث ایجاد حس اعتماد به نفس جمعی در میان اعضای آن فرهنگ یا ملت میگردد.
جامعهی آمریکایی در ورود به دوران مدرن، عدم وجود چنین قهرمانهایی را در فرهنگ خود حس میکرد. زیرا اولاً به دلیل مهاجرت افراد با ملیتهای گوناگون، با تودهای وسیع از خرده فرهنگها مواجه بود و ثانیاً شکل گیری چنین کاراکترهایی نیازمند گذشت دورههای زمانی و گذر از فیلترهای مختلف ادبیاتی، فرهنگی،تاریخی، اسطورهشناختی، مذهبی و … بود. در اینجا بود که قهرمانهای کمیک بوکها به عنوان بهترین راه حل برای پرکردن این خلأ فرهنگی- تاریخی ظهور کردند، و به سرعت به مقبولیت بالایی در میان عامه مردم دست یافتند.
قهرمانهای کمیک بوکها نیز از همان خصوصیات نمونههای تاریخی خود بهره میبردند، ولی این خصوصیات شکل و شمایلی مدرنتر به خود گرفته بودند. به عنوان مثال دلیل قدرت فراانسانی نمونههای قبلی، داشتن خون خدایان بود (مانند هرکول)، ولی در نمونههای جدیدتر تأثیرات تشعشعات رادیاکتیویته (مرد عنکبوتی) و یا جهشهای ژنتیکی دلیل پیدایش چنین قدرتهایی بودند.(مردان ایکس)
تلاش دیروز برای وارد کردن این ابر قهرمانها به فرهنگ آمریکایی امروز به ثمر رسیده و آنها تبدیل به بخشی از هویت آمریکایی (و شاید جامعه جهانی) شدهاند. بطوریکه حتی گاهی این ابرقهرمانها بطور کنترل شده و برای هدفی خاص کاراکتریزه و ایجاد میشوند. (از جمله مرد عنکبوتی که نقش زیادی در ایجاد حس ناسیونالیستی دارد (حتی رنگ لباس او نیز برگرفته از پرچم این کشور است) و یا شخصیتهای کمیک مردان ایکس که مضمون تبعیض نژادی را در دنیای مدرن تداعی میکنند.
اما کاراکتر بتمن :
آنچه که بتمن را از این مجموعه جدا میکند، اینست که او کاملاً انسان است و قدرت خارق العادهای ندارد؛ جز اراده ی صرف او، هوش فراوانش و پول فراوان ترش! او آسیب ناپذیر (رویین تن) نیست و همین خصوصیات انسانی اوست که باعث ایجاد سمپاتی بیشتری با او نسبت به دیگر همقطارانش میشود. نکته مهمتر این است که انگیزه او در دفاع از نیکی و مبارزه با شر نیز با دیگران متفاوت است و آن چیزی نیست جز «انتقام». انتقامی که ناشی ازآسیب روحی وارد شده از مرگ والدینش در کودکی است. بتمن انسانی زخم خورده است و این «انتقام» مهمترین انگیزه او در مبارزه با شر است. چیزی که دیگر قهرمانان بسیار از آن دوری میکنند و آن را ضد ارزش میشمارند. (هم کریستوفر نولان در «Batman Begins» و هم تیم برتون در «Batman» این آسیب روحی را به خوبی نشان داده بودند. اگرچه تیم برتون در تصویر کشیدن این دوره از زندگی او بیشتر به دنبال سمپاتی تماشاگر با شخصیت بتمن و نشان دادن تنهایی او بود ولی نولان در تلاش بود تا تماشاگر چرایی تبدیل شدن بروس وین به بتمن را درک نماید.)
Batman: The Dark Knight
فیلم جدید نولان از نقطه نظر فنی در سینما بسیار قویاست. ساختار فیلم نامه آن محکم است؛تکنیکهای فیلمبرداری، نورپردازی، موسیقی و تدوین در فیلم به فراخور سکانسها تغییر پیدا میکنند و باعث درگیری هر چه بیشتر مخاطب میشود.(به عنوان مثال در موسیقی متن فیلم هرکجا که جوکر حضور دارد، تم دلهره آور مخصوص به او تصویر را همراهی میکند). هچنین ایجاد تعلیق و خشونت بدون نشان دادن واضح آن از نکات مثبت کارگردانی نولان است.(در طول فیلم با وجود خشونت فراوان هرگز خون و خونریزی نمیبینیم). مهمتر از تمام موارد فوق مدت زمان 150 دقیقهای فیلم اجازه میدهد تا شخصیت پردازیها به بهترین وجه صورت گیرد. و آنچه که این شخصیتپردازی خوب را تکمیل میکند، بازیهای بسیار قوی ِ بازیگران (حتی بازیگران نقشهای فرعی) است.
نولان در تبدیل یک کمیک بوک به فیلم برخلاف روال معمول، جنبههای مرتبط به کمیک را کنار گذاشته و سعی داشته تا به گونهای واقع گرایانه گاتهام سیتی را به تصویر بکشد. گاتهام نولان برخلاف آنچه که پیشتر برتون تصویر کرده بود، شهری متمدن با آسمان خراشهای فراوان است که نشانی از معماریهای گوتیک و فضای تاریک کمیک بوکهای اصلی و فیلم برتون در آن نیست و بیشتر به مانند ماکتی از شهر نیویورک است که بستری برای تعریف مضامین مختلف فیلم از جمله مقابله با شر، طبیعت انسان، بینظمی در برابر نظم، شانس در برابر تعمد، رابطهی سمبلیک بین قهرمان و ضدقهرمان و … است.
اما همانطور که گفته شد بزرگترین نقطه قوت فیلم همان شخصیت پردازی است. شخصیتهای اصلی در بتمن همهگی دارای نوعی کشمکش درونی و ناچار به انتخاب هستند: «کمیسر گوردون» در انتخاب وفاداری به خانواده یا به کار خود، «بروس وین» در رابطه با هویت خود (آیا بروس وین است که به قالب بتمن فرو میرود؟ یا بتمن است که برای بقا ناچار است به بروس وین تبدیل شود؟)، «هاروی دنت» (دوچهره) که خود او سمبل این دوگانگی و کشمکش است و نهایتاً «ریچل» که مجبور است تا بین بروس و هاروی یکی را انتخاب کند. در این بین تنها کسی است که دچار چنین دوگانگی نیست، «جوکر» است، زیرا به منطق اعتقادی ندارد و به همین دلیل دچار چنین بحرانی نیست.
جوکر :
جوکر فیلم نولان یکی از بهترین تبهکاران (نقشهای منفی) سینماست. (شخصاً پیشتر بهترین نقش «کاملاً منفی» (و نه خاکستری مانند «دن کورلئونه» با بازی براندو یا «جف کاستلو» فیلم سامورایی با بازی آلن دلون) که سریعاً به ذهنم میرسید، نقش «استنسفیلد» پلیس بدذات فیلم لئون با بازی گری اولدمن بود). » لدجر» کاراکتر جوکر را با بینقصی تمام اجرا کرده و حاصل آن اینست: شخصیتی آنارشیست و سادیست که به دنبال هرج و مرج طلبی و جامعه ستیزی است. او یک «نیهیلیست» حقیقی است؛ درست همانطور که فردریش نیچه برای قرن حاضر پیشبینی کرده بود. شاید از این نظر جوکر همان ابرانسان نیچه (Ubermensch) باشد. جوکر تقریباً همانطور که نیچه ابرانسان را توصیف کرده بود، ارزشهای نیهیلیستی خود را بر جامعه تحمیل میکند. او تمام ارزشهای اجتماعی و مفاهیم اخلافی را از بین میبرد، و ارزشهای بر پایهی آشوب و بینظمی Chaos)) خود را جایگزین آن میسازد. او به دنبال پول نیست؛ به دنبال شهرت نیست.
جوکر برتون دارای کودک درونی شریر بود و نهایتاً اهدافی پیش پا افتاده داشت (زن:حسادت او به معشوقه بروس وین و پول) اما جوکر نولان به دنبال اینها نیست. چیزی که در نوع گریم آن دو نیز قابل مشاهده است. در نگاه اول او به نظر میآید، او از روی انگیزه آنی و بدون تعمد عمل میکند. ولی اعمال او خلاف این مطلب است. او بسیار دقیق و با جزئیات نقشه های خود را عملی میکند و در پی قرار دادن حریف خود در وضعیتی مبهم است. بدین معنا که او مرموز و پیشبینی نشده عمل کرده و معلوم نیست که تا چه حد پیش روی کند. این همان مقصودی است که بتمن نیز در پی آن است، ولی تفاوت تو با جوکر در این است که بتمن «قابل پیشبینی» است. بتمن مجبور به اطاعت از قوانین معین شخصی و اجتماعی است، که بر او تحمیل میشود. و همین محصور بودن او در قوانین است که او را قابل پیش بینی میکند(حداقل در برابر جوکر). به همین دلیل است که جوکر در بازداشتگاه از او میخواهد تا «تنها قانون» خود را که همین «پایبندی به اصول» است زیر پا بگذارد (که همین مورد تنها تفاوت بین او و جوکر است).
جوکر نولان تنها به دنبال اجرای عینی تصورات کیاتیک خود در جهان است. آنچه که وحشت انگیز است، اینست که جوکر از این فرآیند مطلقاً «لذت» میبرد. نمود چیزی که گفته شد دیالوگ او در بیمارستان به «دوچهره» است که میگوید:
(تنها از این کار لذت میبرد … (I Just Do Things)
(به هدف و عاقبت عمل خود کاری ندارد … (I’m A Dog Chasing Cars, I Wouldn»t Do If I Caught Ones)
همین اعتقاد او به عدم قطعیت و لذت آنیاست که او هربار داستان تازهای را در مورد زخم صورت خود تعریف میکند.
در مورد شخصیت جوکر آنچه که واضح است اینست که وجه روانشناختی او بسیار دلپذیرتر از وجه فیلسوفمآبانه او است. و نهایتا ً این اوست که در این بازی بر بتمن پیروز است. که چه زیبا نولان این پیروزی را با چرخش قاب تصویر و وارونه نشان ندادن جوکر در صحنهای که او در میان زمین و آسمان معلق است، نشانمان میدهد.
در جمع بندی میتوان گفت که بتمن نولان به عنوان یک فیلم بدنه چیزی بیشتر از یک بلاک باستر صرف است، که دارای ابعاد و لایه های گوناگون است. البته نمیتوان از ضعف بعضی قسمتهای آن نیز گذشت. بطور مثال واقع گرایی او در به تصویر کشیدن گاتهام این سوال را به ذهن میآورد که آیا برای چنین مردم متمدنی اصلاً وجود قهرمانی مانند بتمن الزامیست؟ (فضاسازی گوتیک و تیره شهرگاتهام و مردمانش در فیلم برتون و کمیکاستریپهای ارجینال بتمن، لزوم وجود قهرمانی مانند بتمن را برای این شهر منطقیتر جلوه میدهد). همچنین نمیتوان منکر دیدگاههای پنهان سیاسی در فیلم شد. ازجمله استفاده بتمن از تمامی موبایلهای شهر برای ردیابی جوکر که مستقیما ً به مسئله اخیر شنود مکالمات تلفنی مردم در آمریکا مربوط است و یا حضور جوکر در تلویزیون و کشتن فردی برای تهدید مردم که به نوارهای ویدیویی بنلادن و القاعده بیشباهت نیست.
به عنوان یک تماشاگر از فوت » هث لدجر» بسیار تأسف خوردم، و پس از دیدن فیلم، وقتی که در پایان فیلم نولان جوکر را زنده نگه داشت ، تا شاید دنبالهای برای آن بسازد، این تأسف تبدیل به حسرت شد …
نوشته شده در پرونده 1 : BATMAN: THE DARK KNIGHT