کنعان

•دسامبر 10, 2008 • 2 دیدگاه

<علی شیخی>

قرار بود که راجع به فیلم کنعان بنویسیم.

شخصاً بار اولی که فیلم رو دیدم, خیلی از فیلم خوشم اومده بود و همه چیز فیلم رو عالی میدونستم. ولی تماشای بار دوم و سوم فیلم باعث شد ضعفهایی رو تو فیلم مخصوصاً در مورد شخصیت پردازی و روابط بین شخصیتهای اصلی ببینم. نظر شخصیم اینه که فیلم اواقعاً خوب کارگردانی شده و این کارگردانی خوب باعث میشه ضعفهای دیگه فیلم از جمله ضعف فیلمنامه و  … تحت تاثیر این کارگردانی دیده نشن.

فعلاً راجع به این فیلم چیزی نمی نویسم چون به اندازه کافی با این و اون راجع به فیلم صحبت کردم. حداقل واسه خودم دیگه خیلی تکراری شده. شاید یه وقت دیگه… ولی هنوز هم قبول دارم که در کل فیلم در مقایسه با بقیه محصولات امسال سینمای ایران جایگاه بالاتری داره .

از «هرکول و رستم» تا «بتمن و جوکر»

•اکتبر 17, 2008 • 8 دیدگاه

<علی شیخی>

اسطوره‌های مدرن:

ابر‌قهرمانها سابقه‌ای تاریخی در فرهنگ اساطیری تمامی ملل دارند، بطوریکه تمامی تمدنهای باستانی دارای قهرمانهای منحصر به خود بوده‌اند. بعنوان مثال هرکول و آشیل ِ یونانی، گیل‌گمش ِ سومری، آرش و رستم ِ ایرانی یا بئوولف ِ اسکاندیناویایی. وجود چنین قهرمانهایی لازمه‌ی هر فرهنگ و ملتی است، زیرا آنها با ویژگی‌های خاص شخصیتی از جمله قدرت فراانسانی، نیک سرشتی، و مبارزه با شرارت، علاوه بر ایجاد هویت ملی و فرهنگی، ‌باعث ایجاد حس اعتماد به نفس جمعی در میان اعضای آن فرهنگ یا ملت می‌گردد.
جامعه‌ی آمریکایی در ورود به دوران مدرن، عدم وجود چنین قهرمانهایی را در فرهنگ خود حس می‌کرد. زیرا اولاً به دلیل مهاجرت افراد با ملیتهای گوناگون، با توده‌ای وسیع از خرده فرهنگها مواجه بود و ثانیاً شکل گیری چنین کاراکترهایی نیازمند گذشت دوره‌های زمانی و گذر از فیلترهای مختلف ادبیاتی، فرهنگی،‌تاریخی، اسطوره‌شناختی، مذهبی و … بود. در اینجا بود که قهرمانهای کمیک بوکها به عنوان بهترین راه حل برای پرکردن این خلأ فرهنگی- تاریخی ظهور کردند، و به سرعت به مقبولیت بالایی در میان عامه مردم دست یافتند.


قهرمانهای کمیک بوکها نیز از همان خصوصیات نمونه‌های تاریخی خود بهره می‌بردند، ولی این خصوصیات شکل و شمایلی مدرنتر به خود گرفته بودند. به عنوان مثال دلیل قدرت فراانسانی نمونه‌های قبلی، داشتن خون خدایان بود‌ (مانند هرکول)، ولی در نمونه‌های جدیدتر تأثیرات تشعشعات رادیاکتیویته (مرد عنکبوتی) و یا جهشهای ‍ژنتیکی دلیل پیدایش چنین قدرتهایی بودند.(مردان ایکس)
تلاش دیروز برای وارد کردن این ابر قهرمانها به فرهنگ آمریکایی امروز به ثمر رسیده و آنها تبدیل به بخشی از هویت آمریکایی (و شاید جامعه جهانی) شده‌اند. بطوریکه حتی گاهی این ابرقهرمانها بطور کنترل شده و برای هدفی خاص کاراکتریزه و ایجاد می‌شوند. (از جمله مرد عنکبوتی که نقش زیادی در ایجاد حس ناسیونالیستی دارد (حتی رنگ لباس او نیز برگرفته از پرچم این کشور است) و یا شخصیتهای کمیک مردان ایکس که مضمون تبعیض نژادی را در دنیای مدرن تداعی می‌کنند.

اما کاراکتر بتمن :

آنچه که بتمن را از این مجموعه جدا میکند، اینست که او کاملاً انسان است و قدرت خارق العاده‌ای ندارد؛ جز اراده ی صرف او، هوش فراوانش و پول فراوان ‌ترش! او آسیب ناپذیر (رویین تن) نیست و همین خصوصیات انسانی اوست که باعث ایجاد سمپاتی بیشتری با او نسبت به دیگر هم‌قطارانش می‌شود. نکته مهمتر این است که انگیزه او در دفاع از نیکی و مبارزه با شر نیز با دیگران متفاوت است و آن چیزی نیست جز «انتقام». انتقامی که ناشی ازآسیب روحی وارد شده از مرگ والدینش در کودکی است. بتمن انسانی زخم خورده است و این «انتقام» مهمترین انگیزه او در مبارزه با شر است. چیزی که دیگر قهرمانان بسیار از آن دوری می‌کنند و آن را ضد ارزش می‌شمارند. (هم کریستوفر نولان در «Batman Begins» و هم تیم برتون در «Batman» این آسیب روحی را به خوبی نشان داده بودند. اگرچه تیم برتون در تصویر کشیدن این دوره از زندگی او بیشتر به دنبال سمپاتی تماشاگر با شخصیت بتمن و نشان دادن تنهایی او بود ولی نولان در تلاش بود تا تماشاگر چرایی تبدیل شدن بروس وین به بتمن را درک نماید.)

Batman: The Dark Knight

فیلم جدید نولان از نقطه نظر فنی در سینما بسیار قوی‌است. ساختار فیلم نامه آن محکم است؛تکنیکهای فیلمبرداری، نورپردازی، موسیقی و تدوین در فیلم به فراخور سکانسها تغییر پیدا میکنند و باعث درگیری هر چه بیشتر مخاطب می‌شود.(به عنوان مثال در موسیقی متن فیلم هرکجا که جوکر حضور دارد، تم دلهره آور مخصوص به او تصویر را همراهی می‌کند). هچنین ایجاد تعلیق و خشونت بدون نشان دادن واضح آن از نکات مثبت کارگردانی نولان است.(در طول فیلم با وجود خشونت فراوان هرگز خون و خونریزی نمی‌بینیم). مهمتر از تمام موارد فوق مدت زمان 150 دقیقه‌ای فیلم اجازه‌ می‌دهد تا شخصیت پردازی‌ها به بهترین وجه صورت گیرد. و آنچه که این شخصیت‌پردازی خوب را تکمیل می‌کند، بازیهای بسیار قوی ِ بازیگران (حتی بازیگران نقشهای فرعی) است.


نولان در تبدیل یک کمیک بوک به فیلم برخلاف روال معمول، جنبه‌های مرتبط به کمیک را کنار گذاشته و سعی داشته تا به‌ گونه‌ای واقع گرایانه گاتهام سیتی را به تصویر بکشد. گاتهام نولان برخلاف آنچه که پیشتر برتون تصویر کرده بود، شهری متمدن با آسمان خراشهای فراوان است که نشانی از معماری‌های گوتیک و فضای تاریک کمیک بوکهای اصلی و فیلم برتون در آن نیست و بیشتر به مانند ماکتی از شهر نیویورک است که بستری برای تعریف مضامین مختلف فیلم از جمله مقابله با شر، طبیعت انسان، بینظمی در برابر نظم، شانس در برابر تعمد، رابطه‌ی سمبلیک بین قهرمان و ضدقهرمان و … است.
اما همانطور که گفته شد بزرگترین نقطه قوت فیلم همان شخصیت پردازی است. شخصیتهای اصلی در بتمن همه‌گی دارای نوعی کشمکش درونی و ناچار به انتخاب هستند: «کمیسر گوردون» در انتخاب وفاداری به خانواده یا به کار خود، «بروس وین» در رابطه با هویت خود (آیا بروس وین است که به قالب بتمن فرو میرود؟ یا بتمن است که برای بقا ناچار است به بروس وین تبدیل شود؟)، «هاروی دنت»‌ (دوچهره) که خود او سمبل این دوگانگی و کشمکش است و نهایتاً «ریچل» که مجبور است تا بین بروس و هاروی یکی را انتخاب کند. در این بین تنها کسی است که دچار چنین دوگانگی نیست، «جوکر» است، زیرا به منطق اعتقادی ندارد و به همین دلیل دچار چنین بحرانی نیست.


جوکر :

جوکر فیلم نولان یکی از بهترین تبهکاران (نقشهای منفی) سینماست. (شخصاً پیشتر بهترین نقش «کاملاً منفی» (و نه خاکستری مانند «دن کورلئونه» با بازی براندو یا «جف کاستلو» فیلم سامورایی با بازی آلن دلون) که سریعاً به ذهنم می‌رسید، نقش «استنسفیلد» پلیس بدذات فیلم لئون با بازی گری اولدمن بود). » لدجر» کاراکتر جوکر را با بی‌نقصی تمام اجرا کرده و حاصل آن اینست: شخصیتی آنارشیست و سادیست که به دنبال هرج و مرج طلبی و جامعه ستیزی است. او یک «نیهیلیست» حقیقی است؛ درست همانطور که فردریش نیچه برای قرن حاضر پیش‌بینی کرده بود. شاید از این نظر جوکر همان ابرانسان نیچه (Ubermensch) باشد. جوکر تقریباً همانطور که نیچه ابرانسان را توصیف کرده بود، ارزشهای نیهیلیستی خود را بر جامعه تحمیل می‌کند. او تمام ارزشهای اجتماعی و مفاهیم اخلافی را از بین می‌برد، و ارزشهای بر پایه‌ی آشوب و بی‌نظمی Chaos)) خود را جایگزین آن می‌سازد. او به دنبال پول نیست؛ به دنبال شهرت نیست.

جوکر برتون دارای کودک درونی شریر بود و نهایتاً اهدافی پیش پا افتاده داشت (زن:حسادت او به معشوقه بروس وین و پول) اما جوکر نولان به دنبال اینها نیست. چیزی که در نوع گریم آن دو نیز قابل مشاهده است. در نگاه اول او به نظر می‌آید، او از روی انگیزه آنی و بدون تعمد عمل می‌کند. ولی اعمال او خلاف این مطلب است. او بسیار دقیق و با جزئیات نقشه ‌های خود را عملی می‌کند و در پی قرار دادن حریف خود در وضعیتی مبهم است. بدین معنا که او مرموز و پیش‌بینی نشده عمل کرده و معلوم نیست که تا چه حد پیش روی کند. این همان مقصودی است که بتمن نیز در پی آن است، ولی تفاوت تو با جوکر در این است که بتمن «قابل‌ پیش‌بینی‌» است. بتمن مجبور به اطاعت از قوانین معین شخصی و اجتماعی است، که بر او تحمیل می‌شود. و همین محصور بودن او در قوانین است که او را قابل پیش بینی می‌کند(حداقل در برابر جوکر). به همین دلیل است که جوکر در بازداشتگاه از او میخواهد تا «تنها قانون» خود را که همین «پایبندی به اصول» است زیر پا بگذارد (که همین مورد تنها تفاوت بین او و جوکر است).
جوکر نولان تنها به دنبال اجرای عینی تصورات کیاتیک خود در جهان است. آنچه که وحشت انگیز است، اینست که جوکر از این فرآیند مطلقاً «لذت» می‌برد. نمود چیزی که گفته شد دیالوگ او در بیمارستان به «دوچهره» است که می‌گوید:

(تنها از این کار لذت می‌برد … (I Just Do Things)
(به هدف و عاقبت عمل خود کاری ندارد … (I’m A Dog Chasing Cars, I Wouldn»t Do If I Caught Ones)

همین اعتقاد او به عدم قطعیت و لذت آنی‌است که او هربار داستان تازه‌ای را در مورد زخم صورت خود تعریف می‌کند.
در مورد شخصیت جوکر آنچه که واضح است اینست که وجه روانشناختی او بسیار دلپذیرتر از وجه فیلسوف‌مآبانه او است. و نهایتا ً این اوست که در این بازی بر بتمن پیروز است. که چه زیبا نولان این پیروزی را با چرخش قاب تصویر و وارونه نشان ندادن جوکر در صحنه‌ای که او در میان زمین و آسمان معلق است، نشانمان می‌دهد.

در جمع بندی می‌توان گفت که بتمن نولان به عنوان یک فیلم بدنه چیزی بیشتر از یک بلاک باستر صرف است،‌ که دارای ابعاد و لایه های گوناگون است. البته نمیتوان از ضعف بعضی قسمتهای آن نیز گذشت. بطور مثال واقع گرایی او در به تصویر کشیدن گاتهام این سوال را به ذهن می‌آورد که آیا برای چنین مردم متمدنی اصلاً وجود قهرمانی مانند بتمن الزامیست؟ (فضاسازی گوتیک و تیره شهرگاتهام و مردمانش در فیلم برتون و کمیک‌استریپهای ارجینال بتمن، لزوم وجود قهرمانی مانند بتمن را برای این شهر منطقی‌تر جلوه می‌دهد). همچنین نمیتوان منکر دیدگاه‌های پنهان سیاسی در فیلم شد. ازجمله استفاده بتمن از تمامی موبایلهای شهر برای ردیابی جوکر که مستقیما ً به مسئله اخیر شنود مکالمات تلفنی مردم در آمریکا مربوط است و یا حضور جوکر در تلویزیون و کشتن فردی برای تهدید مردم که به نوارهای ویدیویی بن‌لادن و القاعده بی‌شباهت نیست.

به عنوان یک تماشاگر از فوت » هث لدجر» بسیار تأسف خوردم، و پس از دیدن فیلم، وقتی که در پایان فیلم نولان جوکر را زنده نگه داشت ، تا شاید دنباله‌ای برای آن بسازد، این تأسف تبدیل به حسرت شد …

پر کردن چاله یا چگونه هالیوود همه را راضی می کند؟

•اکتبر 17, 2008 • 2 دیدگاه

<مرتضا و.خیابانیان>

درباره ی سیطره ی سیستم تولید فیلم هالیوود بر هنر سینما، مقالات و سخنرانیها و کتاب های فراوانی تحریر،ایراد و چاپ شده است. این جستار (مقاله) شاید گوشه ی دیگری از این سیطره ی چندین گوش را هدف گرفته تا ارزیابی کند. از آنرو «ارزیابی» و نه «روشنگری» یا «افشاگری» که تمام زوایای این منشور هژمونی هالیوود باعث ناخرسندی یا نا کار آمدی یا تولید ابتذال نیست. چه بسا در بسیاری موارد این سیستم تولید و ساز و کار حاکم بر آن به دولت ها و ملت هایی که فاقد پیشینه ای از جنس سینما بوده اند جرات و جسارت لازم برای عرضه ی فکر و ایده و هنر خود را داده است.

محور و مبنا در این جستار، فیلم «بتمن؛ شوالیه ی تاریک»  است. چرا که این فیلم نمونه ی قابل ذکر و تامل برانگیزی برای گشایش بحث است. هالیوود از زمان پیدایش و نمو خود (1910) تا کنون سعی در جلب و جذب قشر های مختلف مخاطب برای تولیدات خود داشته است. جامعه ی سرمایه داری فارق از نیاز های طبیعی مخاطبان خود، سعی در «ایجاد» نیاز های «کاذب» برای سود آوری بیشتر خود می کند. هالیوود نیز از این قاعده مستثناء نیست. سینما به عکس  دیگر هنر ها ؛ که زمان زیادی را به سبب دلایل عقیدتی، اقتصادی و حتی سیاسی نزد «خواص» گذراندند، به سرعت به هنری با مخاطب توده تبدیل شد. بنگاه ها و کمپانی های تولید فیلم نیز از اثر گذاری و نیز اثر پذیری توده بر و از سینما آگاه بودند. در ابتدای امر، تولید فیلم های کمدی/موزیکال راه ثروت و شهرت را به هالیوود نمایاند. پس از آن تا به کنون دسته های بی شماری از مخاطبان با سلیقه های گوناگون با فیلم های هالیوودی خندیده اند، ترسیده اند، اشک ریخته اند یا به هیجان آمده اند.میان این بی شمار مخاطبان هالیوود که سودآوری آن را تا سالها تضمین می کنند اقلیت کوچک اما تاثیر گذاری وجود دارد که هنوز گارد خود را در مقابل هجمه ی هالیوود حفظ کرده است. این گروه بی نام و نشان که در سر تاسر گیتی پراکنده اند متفکران یا به نامی دیگر قشر روشن بین جامعه است. به قصد نام روشنفکر را نمی آورم. روشنفکران متعلق به سکو ی میانی جامعه اند و نیز بسیار آسیب پذیر در برابر هجوم. آنچه از روشن بین مراد کرده ام ناظر به سکوی فکری بالای جامعه است . این گروه آخرین سنگری است که هنوز به دست هالیوود فتح نشده است. هالیوود سرمایه دار (که البته بر سر اینکه این نام آیا چیست و کیست و می توان از این نام برای تعیین خط مشی صد ها کمپانی ریز و درشت با سلائق گوناگون استفاده کرد یا نه همچنان مرافعه برقرار است) به سبب همین روحیه ی سرمایه داری، راضی به سهم بزرگی که از مخاطبان خود می برد نیست. و نیز خطری را در پیش رو می بیند که گرچه اکنون زور و بازوئی ندارد اما هر آن امکان طغیان و تلاطم آن می رود. آن خطر، گسترش روز افزون تفکر انتقادی میان اکثریت مخاطبان است. تفکری که بانیان و پیروانش گرچه «هنر» سینما را تحسین می کنند اما فاصله ی خود را نیز با آن حفظ می کنند. (تفکر انتقادی را به معنای دقیق کلمه بکار برده ام و اشاره و نظری به «تفکر انتقادی» مکتب فرانکفورت در کار نیست. گرچه شاید که نیای آنگونه تفکر انتقادی آبی هم از آبشخور مارکوزه و هوکهایمر خورده باشد). تفکر انتقادی چاله ایست کوچک اما عمیق بر سر راه بولدوزر هالیوود. پس هالیوود به دو دلیل که اولی به ذات کاپیتالیستی او باز می گردد و دومی به شم خطر شناسی آن، تصمیم به دفع یا هضم این وصله ی ناجور می گیرد. اگر نمی توان رقیب را (هر چند ضعیف و کم توان) از صحنه ی بازی بیرون راند پس باید او را جزئی از بازی «خود» کرد. این بازی خود در «بتمن؛ شوالیه ی تاریک» به خوبی طرح ریزی شده است. اشاره به اینکه پیدایش و نمو سینمای مستقل و کم خرج در برابر سینمای هالیوود نوعی ابراز وجود تفکر انتقادی است  اشاره ای نابجا نخواهد بود و نیز اینکه هالیوود بسیاری از استعداد ها و ایده های این نوع سینما را در خود هضم کرده است. شاهد آن، فراوان کارگردان ها و بازیگرانی که سر از استودیو های هالیوود در آوردند و هیچگاه دیگر به سیستم گذشته ی تولید باز نگشتند و همچنین راه اندازی شرکت هایی به توسط هالیوود به عنوان زیر مجموعه ی کمپانی های بزرگ ، که تنها  وظیفه شان ساخت اینگونه فیلم ها (کم خرج و هنری) است.

آنچه از سکانس افتتاحیه ی فیلم در ذهن یک علاقمند فلسفه باقی می ماند یک جمله است : «آنچه تو را نکشد، قوی می سازد». یکی از جملات قصار فردریش ویلهم نیچه فیلسوف عصیانگر قرن هجدهمی آلمان. نمونه ی چنین جملاتی که چنان بذری در سرتاسر فیلم پاشیده شده اند فراوان است. اما چرا؟ آیا این حضور فلسفه در فیلمی که تماشاگران گسترده اش برای تجربه ی هیجان به دیدن آن می روند عجیب نیست؟ یک پاسخ می تواند این باشد که هیجان تنها برای ارضای حسی و فکری تماشاگری که رشد یافته کفایت نمی کند. پاسخ این پاسخ شاید این باشد که اگر اینگونه بود فیلم های دیگری در همین رده (اکشن) که بن مایه های فلسفی! ندارند باید شکست تجاری را تجربه می کردند، در حالی عکس این گزاره را شاهدیم؛ اینکه همچنان فیلم های اکشنی که هیچ اعای فلسفی هم ندارند ساخته و اکران می شوند و مخاطبان هم از آنها به خوبی استقبال می کنند. آیا این فلسفه بافی دلیلی جز اضافه کردن قشر کوچک روشن بین به مخاطبان تولیدات هالیوود دارد؟ به گمانم نه.

حتی اگر فرض را بر این بگیریم که مسائل فلسفی و شبه فلسفی که در جای جای فیلم طرح شده از انسجام کافی و وافی برخوردار باشد باز هم دلیلی جز آنچه ذکر شد برای افزودن این چاشنی به فیلم نمی توان یافت. واهمه ی هالیوود واهمه ای حقیقی است. شاید به ظاهر کسی را یارای مبارزه با این غول بی شاخ و دم نباشد، اما در دراز مدت آنچه بر ذهن ها تاثیر می گذارد تاثیر خود را بر خواست مخاطبان نیز اعمال خواهد نمود. خواستی که به مرور تماشاگر منفعل هالیوود را به تماشاگر فعال مبدل می کند. همان خصوصیتی که روشن بینان واجد آنند. یعنی توانائی فاصله گرفتن از فیلم و و خود آگاهی نسبت به وضعیت خود در هنگام تماشا. خود آگاهی نسبت به وضعیت خود به نوبه خود موجد «آگاهی» نسبت به وضعیت خود در «اجتماع» خواهد شد که به دنبال این تحول، آنچه رخ می دهد توقف روند «کالا سازی» یا دست کم کند شدن حرکت آن است. رخدادی که از هر کابوسی برای هالیوود هول انگیز تر خواهد بود.

«بدمن» بهتر از «بتمن»

•اکتبر 17, 2008 • 3 دیدگاه

<سینا فکور>

بتمن را می‌توان یک فیلم بدنه هالیوودی تلقی کرد، اما فیلم بدنه‌ای که بواسطه جزئیات و پرداخت قوی از فیلمهای هم‌ رده‌ی خود متمایز است. به علت صنعتی بودن سینمای هالیوود و عدم ریسک‌ پذیری کمتر شاهد ساختارشکنی‌ها در فیلم های بدنه آن هستیم. بتمن نیز چیزی ورای ساختارهای هالیوودی ارائه نمیدهد و تنها تفاوت در جزئیات و شخصیت پردازی است که باعث تمایز آن میشود.
شاید عجیب نباشد اگر بگوییم بتمن هرچه نداشته باشد، اما یکی از بهترین بدمن های تاریخ سینما را در خود جای داده است. مغایر با دیگر فیلمهای ابرقهرمان ساز در Dark Knight شخصیت ها از ابعاد رفتاری بیشتری برخوردار هستند و هرکدام در جایی از داستان وظیفه تصمیم گیری و پیش برد قصه را به دوش می‌کشند.

در بتمن خلاف دیگر فیلمهای این سری، بتمن از موضع قهرمان‌گونه خود پایین آمده و در مقابل جوکر به شخصیتی منفعل اما سخت کوش تبدیل می‌شود. سینمایی که تماشاگران آن دیگر تنها بواسطه مظلومیت یا داشتن اعتقادات نمی‌توانند او را بپذیرند. شخصیت بدمن فیلم دارک نایت (جوکر) شخصیتی چندبعدی و باهوش ازآب درآمده که نقشه های بسیار دوراندیشانه‌تر ار قهرمان داستان را پیش می‌برد، که این علاوه بر شکل‌دهی شخصیت جوکر، به پیچیدگی داستان و غافلگیری تماشاگر نیز کمک شایانی می‌کند.
فیلم در بعضی نقاط سعی میکند به ابعاد فلسفی مفهوم «خوبی و بدی» نیز نزدیک شود، که متاسفانه این مهم تنها در چند دیالوگ گل‌درشت نمایان می‌شود. مانند سکانس دزدی ابتدای فیلم با جمله‌ای از نیچه،‌ دیالوگ جوکر در اتاق بازجویی که خوبی و بدی را مکمل هم می‌داند و یا دیالوگ جوکر به Two Face در بیمارستان مبنی بر اینکه انسانها سعی در پیش‌بینی زندگی خود دارند. گفته شدن این دیالوگها از زبان شخصیت جوکر نه‌ تنها به محبوبیت آن اضافه می‌کند ،‌که او را موجودی خوش‌فکر نیز معرفی می‌نماید.
از جمله دیگر دلایل برتری شخصیت جوکر نسبت به بتمن آمیختگی شرارت و شوخ‌طبعی در قالبی خونسرد و توأم با اطمینان است که نمود تقابل آن با عصبیت بتمن در اتاق بازجویی به وضوح دیده می‌شود که در نهایت موجب پیش‌برد اهداف جوکر و اشتباه مجدد بتمن است. جوکر به نوعی ابعاد سادیسمی شخصیت تماشاگر را قلقلک می‌دهد و بجای منفور بودن تا مرز محبوبیت پیش‌ می‌رود که از یک سو بازی به واقع دیدنی و با ظرافت «هث لدجر» و از سویی دیگر دیالوگهای خوب این شخصیت نیز به برجسته کردن این کاراکتر کمک شایانی کرده است.

در تقابل با جوکر، شخصیت Two Face از ابعاد و دقت در پرداخت کمتری برخوردار است. شخصیتی که در اواسط داستان از یک قهرمان به یک ضدقهرمان بدل می‌شود. اما این دگردیسی هیچگاه تماشاگر را با خود همراه نمی‌سازد و این تغییر هویتی در ذهن تماشاگر باورپذیر نیست و نهایتاً سبب می‌شود که تماشاگر توجیه مناسبی فراتر از کشته شدن معشوقه او را برای انجام چنین جنایاتی توسط Two Face در ذهن خود پیدا نکند.


در یکی از سکانسهای ابتدایی فیلم مردی که خود را به شکل بتمن درآورده و سعی در دستگیری تبهکاران دارد، خطاب به بتمن سوال میکند که بین او و بتمن چه فرقی وجود دارد؛ و پاسخ بتمن با شوخ‌طبعی توأم با جدیت اینست که «من شلوار هاکی نمیپوشم.» اما اگر دقیق بنگریم،‌بتمن در این فیلم به واقع از مواضع ابرقهرمانانه خود پایین آمده و تا حد یک انسان عادی در ذهن تماشاگر تجلی می‌کند که فاقد ویِژگی‌های ابرقهرمانانه بوده و منجر به احساس ضعف در تقابل با جوکر می‌گردد. ضعفی که از سکانس ابتدایی فیلم به چشم می‌آید. (نمونه آن ضعف دست او در شکافتن در ماشین و یا زخمی شدن توسط سگها در نیمه ابتدایی فیلم وتردید وعدم توانایی در تصمیم گیری در قسمت ثانویه است.)
از نظر نگارنده وجه قابل توجه فیلم نوع در شخصیت پردازی ها بود که در این نوشته بطور خلاصه به بررسی آن اکتفا شد.

قدم اول …

•اکتبر 17, 2008 • نوشتن دیدگاه

وبلاگها و وب سایتهای فارسی زبان زیادی در اینترنت وجود دارند که به نقد و بررسی فیلمهای سینمایی می‌پردازند.سعی داریم تا ما نیز با نگاهی تازه به این امر بپردازیم. و این کار را به عنوان علاقه‌ای شخصی و بدون هیچ ادعایی انجام می‌دهیم.واضح است که نظرات و دیدگاه‌های خوانندگان هر وبلاگی امر مهمی در ایجاد انگیزه برای نویسندگان آن است.

پس شروع می‌کنیم …